علم و منابع اطلاعاتی
منابع و مأخذ کلی دانش و تحقیق یا منابع اطلاعاتی چیست؟
بشر همواره به دنبال منابع و مراجعی بوده است که برای استخراج اطلاعات، اخبار و داده ها موثق و مورد اعتماد باشد و به تناسب میزان پیشرفت، منابع مختلفتی تعریف و از آنها استفاده نموده است. در ادامه منابع و مأخذ کلی دانش و تحقیق آورده شده است :
سنت:
در فرهنک حرفههای تخصصی برخی باورها به عنوان حقایق پذیرفته شدهاند، بسیاری از سوالات پاسخ داده شده است و بسیاری از مسائل بر اساس سنت حل شدهاند. سنت پایهای اساسی از آگاهی است که افراد را بی نیاز از جستجو و تلاش برای حل مسائل روزمره مینماید.
مراجع:
در دنیای پیچیده ما مراجع یعنی شخصیتهایی که با تخصصهای بالا که در هر زمینهای، از موقعیت ممتاز نزد مردم برخور دارند. اعتماد و تکیه به این مراجع گاهی به درجات اجتناب ناپذیر است، زیرا فرد نمیتوانند در همه زمینههای علمی متخصص شود، که بتواند پاسخگوی هر مسئلهای باشد؛ اما سنت و مراجع به عنوان منابع اطلاعات دارای محدودیتهایی هستند.
تجربه انسان:
انسانها بر اساس تجربیات و مشاهدات قلبی به حل مسائل میپردازنند و این راهی بسیار مهم و بنیادی است. توان تصمیم تشخیص نظامات و پیشبینیها بر اساس مشاهدات در زمره قابلیتهای بارز مغز انسان است. مع هذا، تجربه شخصی دارای محدودیت اولیه در فهم اساسی است.
تجربه هر فرد ممکن است بسیار محدود باشد و نتواند در تعمیمهای معتبر درباره موقعیتهای تازه به خوبی به کار رود. به علاوه، تجربه محض ممکن است به وسیله ارزشهای ویژه و تعصبات رنگ خاص به خود بگیرد.
(طیبی و همکاران 1398: 70).
آزمون و خطا:
گاهی در راستا حل مسائل، اقدام به آزمودن گزینههای مختلف برای یافتن راه حل مسئله میگردد و گرچه این روش در برخی موارد جنبه عملیاتی دارد، اغلب دقیق و موثر نیست.
استدلال منطقی:
اغلب مسائل با تکیه بر فرآیندهای اندیشه منطقی حل میشود. در واقع استدلال منطقی به تنهایی دارای محدودیت است؛ زیرا اعتبار منطق قیاسی بستگی به درستی اطلاعات دارد که فرد بر پایع آن شروع به استدلال فردی مینماید و ممکن است برای درستی ارزیابی او کافی نباشد
روش علمی:
روش علمی پیچیدهترین روش کسب آگاهی است که انسانها بدان دستیافتهاند. روش علمی جنبههای استدلال منطقی را با سایر وجودشناخت در هم میآمیزد تا به ابداع نظامی در حل مسئله بپردازد که گرچه گاهی غیر واقعی است، ولی در مجموع از سایر روشهای قبلی صحیحتر است (پولیت و هنگلر، 12)